شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

دو خط دعا

شبی نشستم و گفتم دو خط دعا بنویسم
دعا به نیت دفع قضا بلا بنویسم

ز همدلان سفر کرده‌ام سراغ بگیرم
به کوچه کوچهٔ زلف تو نامه‌ها بنویسم

دعا و شکوه به هم تاب خورد و من متحیر
«کدام را ننویسم، کدام را بنویسم»؟

هر آنچه را که نوشتم مچاله کردم و گفتم:
قلم دوباره بگیرم از ابتدا بنویسم

دو قطره خون ز لبت در دوات تشنه‌ام افتاد
که من به یاد شهیدان کربلا بنویسم

صدای پای قلم را شنید کاغذ و گفتم:
قلم به لیقه گذارم که بی‌صدا بنویسم...

تو بی‌نشانی و کاغذ در انتظار رسیدن
که من نشانی کوی تو را کجا بنویسم

تو خود نشانی محضی تو خود دعای مجسم
برای چون تو عزیزی چرا چرا بنویسم؟