شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

عقیلهٔ هاشمیان

...تو کیستی؟ که عقل مجنون توست
عشق به تو عاشق و مدیون توست

تویی جگرگوشهٔ آل کسا
به درک تو عقلِ رسا، نارسا...

چشم علی محو تماشای تو
به جای پای فاطمه پای تو...

تو بوده‌ای سنگ صبور همه
تو برده‌ای فیض حضور همه...

دفاع تو، صبر تو، احساس تو
حسین تو، حسن تو، عباس تو...

روی تو حسرتِ دل آفتاب
موی تو شب ندیده حتّی به خواب

خاک رهت به عرش پهلو زده
پیش قدِ تو سرو زانو زده...

مدرسهٔ تو دامن فاطمه
معلّمی ندیده و عالمه

صدای تو دل از علی می‌برد
ناز تو را فاطمه هم می‌خرد

فاطمه فخر مصطفی بر همه
از تو ولی، فخرکنان فاطمه...

نیست فلک به قدر، هم پایه‌ات
ندیده همسایهٔ تو سایه‌ات

عمۀ ساداتی و زینِ اَبی
عقیلهٔ هاشمیان زینبی

لبت «یکی گوی» دو تا نگفته
هر چه شنیده جز خدا نگفته

ولادتت ولادت گریه بود
گریهٔ تو شهادت گریه بود

ای تو، به هر غمی امید حسین
کشتهٔ عشقی و شهید حسین

تو روح صوم و معنی صلاتی
تو ساحل سفینۀ نجاتی...

نام شما هر دو به دنبال هم
آینهٔ همید و تمثال هم

معنی اگر ز خالق و رب یکی‌ست
نام حسین و نام زینب یکی‌ست...