شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

قبولم کن

همیشه قبل هر حرفی برایت شعر می‌خوانم
قبولم کن من آداب زیارت را نمی‌دانم

نمی‌دانم چرا این‌قدر با من مهربان هستی
نمی‌دانم کنارت میزبانم یا که مهمانم

نگاهم روبه‌روی تو بلاتکلیف می‌ماند
که از لبخند لبریزم، که از گریه فراوانم

به دریا می‌زنم، دریا ضریح توست غرقم کن
در این امواج پرشوری که من یک قطره از آنم

سکوت هرچه آیینه! نمازم را طمأنینه!
بریز آرامشی دیرینه در سینه، پریشانم

تماشا می‌شوی آیه به آیه در قنوت من
تویی شرط و شروط من اگر گاهی مسلمانم

اگر سلطان تویی دیگر اِبایی نیست می‌گویم:
که من یک شاعر درباری‌ام، مداح سلطانم