کاش...

شاید او یوسف ذریۀ طاها می‌شد
روشنی‌بخشِ دل و دیدۀ بابا می‌شد

شاید او در دل گهواره زبان وا می‌کرد
همدم فاطمه ـ فِی المَهدِ صَبِيّا ـ می‌شد

شاید او بین مناجات و نماز شب خویش
جلوۀ روشنی از حضرت موسی می‌شد

شاید او از همۀ اهل جهان دل می‌بُرد
مثل پیغمبرمان خوش قد و بالا می‌شد

شاید او در سَکَنات و وَجَنات و حَسَنات
اَشبهُ النّاس به صدیقۀ کبری می‌شد

شاید او مثل اباالفضل میان صفین
ذوالفقار علی عالی اعلی می‌شد

شاید او مشک به دوش از وسط نخلستان
از حرم با رجزی راهی دریا می‌شد

شاید... امّا چه بگویم که چه شد در آتش
کاش او پاسخ این شاید و امّا می‌شد