از «من» که در آینهست بیزارم کن
شبنم بنشان به چهرهام، تارم کن
با دشمن خویش روبهرو بود آن روز
با گرمی خون غرق وضو بود آن روز
آه است به روی لب عالم، آه است
هنگام وداع سخت مهر و ماه است
برگشتنت حتمیست! آری! رأس ساعت
هرچند یک شب مانده باشد تا قیامت
سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
از فرّ مقدم شه دین، ختم اوصیا
آفاق، با بَها شد و ایّام، با صفا
مرا سوزاند آخر، سوز آهی
که برمیخواست از هُرم گناهی
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری