السلام ای وارث نوح و خلیل!
ای جلال و جلوۀ رب جلیل!
دلدادۀ عشق، از صفاتش پیداست
صدق سخن از صبر و ثباتش پیداست
ای که دل غریب من، با تو شد آشنا، رضا
اشک من است پنجه در پنجرۀ تو یا رضا
ای حضرت خورشید بلاگردانت
ای ماه و ستاره عاشق و حیرانت
هر کس که شود پاک سرشت از اینجاست
تعیین مسیر سرنوشت، از اینجاست
دل را نظر لطف تو بیتاب کند
مس را به خدا، طلا کند، آب کند
جام ِجهان نماست، در این قطعه از بهشت
آرامِ جان ماست در این قطعه از بهشت
دلا بکوش که با عشق آشنات کنند
چو عاشقان به غم دوست مبتلات کنند
گاهی دلم به سمت خدا میبرد مرا
یعنی به آستان رضا میبرد مرا
سلام! آمدهام تا به من، امان بدهید
دلی به روشنی رنگ آسمان بدهید
شب گذشت از نیمه اما با تو صحبت میکنم
تا که بگزارم نماز عشق، نیت میکنم
حُسنت، به هزار جلوه آراسته است
زیباییات از رونق مه کاسته است