گمان مبر که پریشان، گمان مبر که کمیم
برای کشتنتان همصدا و همقسمیم
خوشا که خط عبور تو را ادامه دهیم
شعاع چشم تو را تا خدا ادامه دهیم
شنیدن خبر مرگ باغ دشوار است
ز باغ لاله خبرهای داغ بسیار است
بیا به خانۀ آلالهها سری بزنیم
ز داغ با دل خود حرف دیگری بزنیم
سراپا اگر زرد و پژمردهایم
ولی دل به پاییز نسپردهایم
خوشا سری که سرِ دار آبرومند است
به پای مرگ چنین سجدهای خوشایند است
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی
آه ای بغض فروخورده كمی فریاد باش
حبس را بشكن، رها شو، پر بكش، آزاد باش