طنین «آیۀ تطهیر» در صدایش بود
مدینه تشنۀ تکرار ربّنایش بود
همان وقتی که خنجر از تن خورشید سر میخواست
امامت از دل آتش چنان ققنوس برمیخاست
چون که در قبلهگه راز، شب تار آیی
شمع خلوتگه محراب به پندار آیی
سجادهٔ اشک تو به هر جا باز است
صد جاده به سمت آسمانها باز است