یکباره میان راه پایش لرزید
مبهوت شد، از بغض صدایش لرزید
پدر! آخر چرا دنیا به ما آسان نمیگیرد؟
غروب غربت ما از چه رو پایان نمیگیرد؟
کیست او؟ آنکه بین خانۀ خود
مکر دشمن مجاورش بودهست
تنها اگر ماندم ندارم غم علی دارم
حتی اگر باشد سپاهم کم، علی دارم
گلی که عالم از او تازه بود، پرپر شد
یگانه کوکب باغ وجود، پرپر شد