گر چه از غم، شکسته بالِ من است
اشک من شاهد ملالِ من است
دلدادۀ عشق، از صفاتش پیداست
صدق سخن از صبر و ثباتش پیداست
امشب که ماهِ آسمان پرتوفشان است
با حُسن خود چشم و چراغ کهکشان است
ای که دل غریب من، با تو شد آشنا، رضا
اشک من است پنجه در پنجرۀ تو یا رضا
هر کس که شود پاک سرشت از اینجاست
تعیین مسیر سرنوشت، از اینجاست
دل را نظر لطف تو بیتاب کند
مس را به خدا، طلا کند، آب کند
ساحت قدس تو ای آینۀ «آیۀ نور»
هست سرچشمۀ آگاهی و شیدایی و شور
ای روشن امید که در دل نشستهای
چون چلچراغ عشق، به محفل نشستهای
سلام! آمدهام تا به من، امان بدهید
دلی به روشنی رنگ آسمان بدهید
شب گذشت از نیمه اما با تو صحبت میکنم
تا که بگزارم نماز عشق، نیت میکنم
این اشک رهایت از دل خاک کند
بالت بدهد راهی افلاک کند
قلم به دست گرفتم، خدا خدا بنویسم
به خاطر دل خود، نامهای جدا بنویسم
حُسنت، به هزار جلوه آراسته است
زیباییات از رونق مه کاسته است
چشم تو نوازشگر و مهرافروز است
در عمق نگاه تو غمی جانسوز است
دلا بكوش كه آیینۀ خدات كنند
به خود بیایی و از دیگران جدات كنند
بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد
دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد