مانده پلک آسمان در گیر و دار واشدن
شب بلندی میکند از وحشت رسوا شدن
آهن شدهایم و دلمان سنگ شده
دلسنگی ما بی تو هماهنگ شده
به زیر تیغ نداریم مدعا جز تو
شهید عشق تو را نیست خونبها جز تو
کی رفتهای ز دل که تمنا کنم تو را
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را