شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
خورشید! بتاب و برکاتی بفرست
ای ابر! ببار آب حیاتی بفرست
به باران فکر کن... باران نیاز این بیابان است
ترکهای لب این جاده از قحطی باران است
حق میشود انکار و من انگار نه انگار
منصور سرِ دار و من انگار نه انگار
نه از لباس کهنهات نه از سرت شناختم
تو را به بوی آشنای مادرت شناختم