گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
آن سوی حصار را ببینیم ای کاش
آن باغ بهار را ببینیم ای کاش
«دیروز» در تصرّف تشویش مانده بود
قومی که در محاصرۀ خویش مانده بود