دیشب میان پنجرهها صحبت تو بود
حرف از دل غریب من و غیبت تو بود
چشمم به هیچ پنجره رغبت نمیکند
جز با ضریح پاک تو صحبت نمیکند
از روی توست ماه اگر اینسان منوّر است
از عطر نام توست اگر گل، معطّر است
فارغ نگذار نَفْس خود را نَفَسی
تا بندهٔ نفس سرکشی در قفسی
مردان غیور قصّهها برگردید
یک بار دگر به شهر ما برگردید