باران شده بر کویر جاری شده است
در بستر هر مسیر جاری شده است
گرچه صد داغ و هزاران غم سنگین داریم
چشم امّید به فردای فلسطین داریم
ز رویت نه تنها جهان آفریدند
به دنبال تو کهکشان آفریدند...
داشت میرفت لب چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود، عطش... اما دست...
از فرّ مقدم شه دین، ختم اوصیا
آفاق، با بَها شد و ایّام، با صفا
عشق تو در تمامی عالم زبانزد است
بیعشق، حال و روز زمین و زمان بد است
این روزها چقدر شبیه ابوذرند
با سالهای غربت مولا برادرند
گفتند از شراب تو میخانهها به هم
خُمها به وقت خوردن پیمانهها به هم
هشدار! گمان بینیازی نکنیم
با رنگ و درنگ، چهرهسازی نکنیم