نمردهاند شهیدان که ماه و خورشیدند
که کشتگان وطن، زندگان جاویدند
به نام آنکه مستغنیست بالذّات
«بَدیعُ الاَرض» و «خلّاقُ السماوات»
گر به چشم دل جانا، جلوههای ما بینی
در حریم اهل دل، جلوۀ خدا بینی
روی اجاق، قوری شبنم گذاشتم
دمنوش خاطرات تو را دم گذاشتم
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
بشکستهدلی، شکسته میخواند نماز
در سلسله، دستبسته میخواند نماز
ما را نترسانید از طوفان
ما گردباد آسمان گردیم