تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
چه رنجها که به پیشانی تو دیده نشد
که غم برای کسی جز تو آفریده نشد
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
در خاک دلی تپنده باقی ماندهست
یک غنچۀ غرق خنده باقی ماندهست
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری