سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها