مه و خورشید تابیدهست در دست
و صد دریا زلالی هست در دست
بی تو چگونه میشود از آسمان نوشت؟
از انعکاس سادۀ رنگینکمان نوشت؟
دل گفت مرا علم لَدُنّی هوس است
تعلیمم کن اگر تو را دسترس است
کسی مانند تو شبها به قبرستان نمیآید
بدون چتر، تنها، موقع باران نمیآید
عصمت بخشیده نام او دختر را
زینت بخشیده شأن او همسر را
معنای شکوهِ در قیام است حبیب
پا منبری چند امام است حبیب
چشمان تو دروازۀ راز سحر است
پیشانیات آه، جانماز سحر است