سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
عشق فهمید که جان چیست دل و جانش نیست
سرخوش آنکس که در این ره سروسامانش نیست
الا ای چشمۀ نور خدا در خاکِ ظلمانی
زمین با نور اخلاق تو میگردد چراغانی
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری