اگر مجال گریزت به خانه هم باشد
برای اینکه نمیرد حیات، میمانی
از لحظههای آخرت چیزی نمیگویم
از پیکرت از پیکرت چیزی نمیگویم
چه رنجها که به پیشانی تو دیده نشد
که غم برای کسی جز تو آفریده نشد
عمری به فکر مردمان شهر بودی
اما کسی حالا به فکر مادرت نیست
تاریخ عاشورا به خون تحریر خواهد شد
فردا قلمها تیغۀ شمشیر خواهد شد
به دست شعلههای شمع دادم دامن خود را
مگر ثابت کنم پروانهمسلک بودن خود را
دری که بین تو و دشمن است خیبر نیست
وگرنه مثل علی هیچکس دلاور نیست