او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
در خاک دلی تپنده باقی ماندهست
یک غنچۀ غرق خنده باقی ماندهست
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
من غم و مهر حسین با شیر از مادر گرفتم
روز اول کآمدم دستور تا آخر گرفتم
یگانهای و نداری شبیه و مانندی
که بیبدیلترین جلوۀ خداوندی