او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
وقتی كه شكستهدل دعا میكردی
سجادۀ سبز شكر، وا میكردی
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من