لبریزم از واژه اما بستهست گویا زبانم
حرفی ندارم بگویم، شعری ندارم بخوانم
توفیق اگر دلیل راهت باشد
یا پند دهندهای گواهت باشد
با اینکه نبض پنجره در دست ماه نیست
امشب جهان به چشم اتاقم سیاه نیست
شبی ابری شدم سجاده را با بغض وا کردم
به باران زلال چشمهایم اقتدا کردم
با خلق اگرچه زندگی شیرین است
ای دوست! طریق سربلندی این است
شبی که صبح شهادت در انتظار تو بود
جهان، مسخّر روح بزرگوار تو بود
مگذار اسیر اشک و آهت باشیم
در حسرت یک گوشه نگاهت باشیم
در بادیه، گام تا خداوند بزن
خود را به رضای دوست، پیوند بزن
از دوست اگر دوست تمنا نکنی
این پنجره را به روی خود وانکنی