صبحت به تن عاطفه جان خواهد داد
زیبایی عشق را نشان خواهد داد
خونت سبب وحدت و آگاهی شد
این خون جریان ساخت، جهان راهی شد
طنین «آیۀ تطهیر» در صدایش بود
مدینه تشنۀ تکرار ربّنایش بود
علی زره که بپوشد، همینکه راه بیفتد
عجیب نیست که دشمن به اشتباه بیفتد
در خاک دلی تپنده باقی ماندهست
یک غنچۀ غرق خنده باقی ماندهست
چو بر گاه عزّت نشستی امیرا
رأیت نعیماً و مُلکاً کبیرا