ای سرو که با تو باغها بالیدند
معصوم به معصوم تو را تا دیدند
لالۀ سرخی و از خون خودت، تر شدهای
بیسبب نیست که اینگونه معطر شدهای
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
در شهر دلی، به شوق پرواز نبود
با حنجرهٔ باغ، همآواز نبود