جان داد که در امان ببیند ما را
خالی کند از یزیدیان دنیا را
حرمت خاک بهشت است، تماشا دارد
جلوۀ روشنی از عالم بالا دارد
اگر مجال گریزت به خانه هم باشد
برای اینکه نمیرد حیات، میمانی
در حجم قنوتها دعا تعطیل است
یاد از تو - غریب آشنا! - تعطیل است
عمری به فکر مردمان شهر بودی
اما کسی حالا به فکر مادرت نیست
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
به دست شعلههای شمع دادم دامن خود را
مگر ثابت کنم پروانهمسلک بودن خود را
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود
شمیم اهل نظر را به هر کسی ندهند
صفای وقت سحر را به هر کسی ندهند