به زیر تیغ نداریم مدعا جز تو
شهید عشق تو را نیست خونبها جز تو
علی را ذاتِ ایزد میشناسد
اَحد را درکِ احمد میشناسد
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
کی رفتهای ز دل که تمنا کنم تو را
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود