تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
بر آستان درِ او، کسی که راهش هست
قبول و منزلت آفتاب و ماهش هست
سرم خزینۀ خوف است و دل سفینۀ بیم
ز کردۀ خود و اندیشۀ عذاب الیم
راه گم کردم، چه باشد گر بهراه آری مرا؟
رحمتی بر من کنی و در پناه آری مرا؟
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود