با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
علی بود و همراز او فاطمه
و گلهای روییده در باغشان
دیر شد دیر و شب رسید به سر
یارب! امشب نکوفت حلقه به در
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم