دیر شد دیر و شب رسید به سر
یارب! امشب نکوفت حلقه به در
ای آسمان به راز و نیازت نیازمند
آه ای زمین به سوز و گدازت نیازمند
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
هیچکس اینجا نمیفهمد زبان گریه را
بغض میگیرد ز چشمانم توان گریه را
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم