ماییم و شکوهِ نصر انشاءالله
قدس است و شکستِ حصر انشاءالله
از جاری لطف آسمانها میگفت
از رحمت بیکران دریا میگفت
بر سر درِ آسمانیِ این خانه
دیدم مَلَکی نشسته چون پروانه
هر گاه که یاس خانه را میبویم
از شعر نشان مرقدت میجویم
شام تو پر از نور سحرگاهی شد
خورشید خدا به سوی تو راهی شد
تا گل به نسیم راه در میآید
از خاک بوی گیاه در میآید
دارد دل ما راه نجاتی دیگر
در مشهد و در قم، عتباتی دیگر