با من بیا هرچند صبرش را نداری
یک جا مرا در راه تنها میگذاری
تا چشم وا کرد این پسر، چشمانِ تر دید
خوب امتحان پس داد اگر داغِ پدر دید...
حالا که باید مثل یک مادر بیایم
یارب! کمک کن از پس آن بر بیایم...
اوصاف تو از ابتدا تا انتها نور
آیینهای، آیینهای سر تا به پا نور
مردِ جوان دارد وصیت مینویسد
میگرید و ذکر مصیبت مینویسد
رفتی و با غم همسفر ماندم در این راه
گاه از غریبی سوختم گاه از یتیمی
ای آفتابی که زمین شد مدفن تو
هفت آسمان راه است تا فهمیدن تو
دستی به پهلو دارد و دستی به دیوار
دادهست تکیه مادر هستی به دیوار