وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
بهار و باغ و باران با تو هستند
شکوه و شوق و ایمان با تو هستند
از لحظههای آخرت چیزی نمیگویم
از پیکرت از پیکرت چیزی نمیگویم
تاریخ عاشورا به خون تحریر خواهد شد
فردا قلمها تیغۀ شمشیر خواهد شد
دری که بین تو و دشمن است خیبر نیست
وگرنه مثل علی هیچکس دلاور نیست
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
یگانهای و نداری شبیه و مانندی
که بیبدیلترین جلوۀ خداوندی
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد