در سوگ نشستهایم با رختِ امید
جاری شده در رگ رگِ ما خونِ شهید
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
آیا چه دیدی آن شب، در قتلگاه یاران؟
چشم درشت خونین، ای ماه سوگواران!...
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد