برخیز سحر ناله و آهی میکن
استغفاری ز هر گناهی میکن
تا نیست نگردی، رهِ هستت ندهند
این مرتبه با همتِ پستت ندهند
حاجی به طواف کعبه اندر تک و پوست
وَز سعی و طواف هرچه کردهست، نکوست
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
بشکستهدلی، شکسته میخواند نماز
در سلسله، دستبسته میخواند نماز
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
نور فلک از جبین تابندۀ اوست
سرداریِ کائنات زیبندۀ اوست
من غم و مهر حسین با شیر از مادر گرفتم
روز اول کآمدم دستور تا آخر گرفتم
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت
الهی الهی، به حقّ پیمبر
الهی الهی، به ساقی کوثر