بین غم آسمان و حسرت صحرا
ماه دمیدهست و رود غرق تماشا
غریبه! آی جانم را ندیدی؟
مه هفت آسمانم را ندیدی؟
آهنگ سفر کرد به فرمان حسین
در کوچۀ کوفه شد غزلخوان حسین
سخت است چنان داغ عزیزان به جگرها
کز هیبت آن میشکند کوه، کمرها
برخیز و کفن بپوش سر تا پا را
تا گریه کنند آن قد و بالا را