با علمت اگر عمل برابر گردد
کام دو جهان تو را میسر گردد
شدهست آینۀ حیّ لایموت، صفاتش
کسی که خورده لب خضر هم به آب حیاتش
نرگس، روایتیست ز عطر بهار تو
مریم، گلیست حاکی از ایل و تبار تو
به نام خداوند جان و خرد
کز این برتر اندیشه برنگذرد
از روی توست ماه اگر اینسان منوّر است
از عطر نام توست اگر گل، معطّر است
ای شب قدر! کسی قدر تو را فهمیدهست؟
تا به امروز کسی مرتبهات را دیدهست؟
دوری تو را بهانه کردن خوب است
شکوه ز غم زمانه کردن خوب است
مردان غیور قصّهها برگردید
یک بار دگر به شهر ما برگردید
چه سفرهای، چه كرمخانهای، چه مهمانی
چه میزبانی و چه روزیِ فراوانی