شدهست آینۀ حیّ لایموت، صفاتش
کسی که خورده لب خضر هم به آب حیاتش
علی را ذاتِ ایزد میشناسد
اَحد را درکِ احمد میشناسد
گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
به نام خداوند بالا و پست
كه از هستیاَش هست شد، هر چه هست...
نرگس، روایتیست ز عطر بهار تو
مریم، گلیست حاکی از ایل و تبار تو
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
ای شب قدر! کسی قدر تو را فهمیدهست؟
تا به امروز کسی مرتبهات را دیدهست؟
دوری تو را بهانه کردن خوب است
شکوه ز غم زمانه کردن خوب است
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت
چه سفرهای، چه كرمخانهای، چه مهمانی
چه میزبانی و چه روزیِ فراوانی