کو خیمۀ تو؟ پلاک تو؟ کو تَنِ تو؟
کو سیمای خدایی و روشنِ تو؟
در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
بر مزاری نشست و پیدا شد
حس پنهان مادر و فرزند
تا کی دل من چشم به در داشته باشد؟
ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد