یک عمر شهید بود و، دل باخته بود
بر دشمن و نفس خویشتن تاخته بود
کو خیمۀ تو؟ پلاک تو؟ کو تَنِ تو؟
کو سیمای خدایی و روشنِ تو؟
هر غنچه به باغ سوگوار تو شدهست
هر لاله به دشت داغدار تو شدهست
زرد اﺳﺖ بهار ﺑﺸﺮ از ﺑﺎد ﺧﺰانی
ﭘﯿﺪاﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﻮن ﻣﯽﺧﻮرد اﯾﻦ ﺑﺎغ، نهانی
تن فرزند بهر مادر آمد
اگر او رفت با پا، با سر آمد
تا کی دل من چشم به در داشته باشد؟
ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد