عارف وسط خطابۀ توحیدش
زاهد بعد از نماز پرتردیدش
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
نه از سر درد، سینه را چاک زدیم
نه با دل خود، سری به افلاک زدیم
این بار، بار حج خود را مختصر برداشت
آن قدر که گویا فقط بال سفر برداشت
يك بار ديگر بازى دار و سر ما
تابيده خون بر آفتاب از پيكر ما
«با هر قدم سمت حرم لبیک یا زینب
در عشق سر میآورم لبیک یا زینب...»