امشب ز غم تو آسمان بیماه است
چشم و دل ما قرین اشک و آه است
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
فکری به حال ماهی در التهاب کن
بابا برای تشنگی من شتاب کن
بخواب بر سر زانوی خستهام، سر بابا
منم همان که صدا میزدیش: دختر بابا
این بار، بار حج خود را مختصر برداشت
آن قدر که گویا فقط بال سفر برداشت
«با هر قدم سمت حرم لبیک یا زینب
در عشق سر میآورم لبیک یا زینب...»