گمان مبر که پریشان، گمان مبر که کمیم
برای کشتنتان همصدا و همقسمیم
دوباره سرخه تموم دفترم
داره خون از چشای قلم میاد
شکوه تاج ایمان بر سر ماست
شجاعت قطرهای از باور ماست
هوا پر شد از عطر نام حسین
به قربان عطر پراکندهاش
از زخم شناسنامه دارند هنوز
در مسجد خون اقامه دارند هنوز
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی