در خیالم شد مجسم عالم شیرین تو
روزگار سادۀ تو، حجرۀ رنگین تو
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
دوباره سرخه تموم دفترم
داره خون از چشای قلم میاد
شکوه تاج ایمان بر سر ماست
شجاعت قطرهای از باور ماست
از زخم شناسنامه دارند هنوز
در مسجد خون اقامه دارند هنوز