عارف وسط خطابۀ توحیدش
زاهد بعد از نماز پرتردیدش
تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
نه از جرم و عقاب خود میترسم
نه از کمیِ ثواب خود میترسم
نه از سر درد، سینه را چاک زدیم
نه با دل خود، سری به افلاک زدیم
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
بیخواب پی همنفسی میگردد
بیتاب پی دادرسی میگردد