قدم قدم همهجا آمدم به دنبالت
نبودهام نفسی بیخبر از احوالت
چه سالها در انتظار ذوالفقار حیدری
تویی که در احاطۀ یهودیان خیبری
تو سرزمین مقدس تو باصفا بودی
تو جلوهگاه مقامات انبیا بودی
میزبان تو میشود ملکوت؟
یا ملائک در آستان تواند؟
از چشمهای تارمان اشک است جاری
ای آسمان حق داری اینگونه بباری
غمگین مباش ای همنفس که همدمی نیست
عشق علی در سینهات جرم کمی نیست