به رگبارِ ستم بستند، در باغِ حرم «دین» را
به خون خویش آغشتند چندین مرغ آمین را
یاد تو گرفته قلبها را در بر
ماییم و درود بر تو ای پیغمبر
سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
بین غم آسمان و حسرت صحرا
ماه دمیدهست و رود غرق تماشا
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
قد قامت تو کلام عاشورا بود
آمیخته با قیام عاشورا بود
هرگز نگذاشت تا ابد شب باشد
او ماند که در کنار زینب باشد
ای چشمههای نور تو روشنگر دلم
ای دست آسمانی تو بر سر دلم