چه رنجها که به پیشانی تو دیده نشد
که غم برای کسی جز تو آفریده نشد
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
حاجیان آمدند با تعظیم
شاکر از رحمت خدای رحیم
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید
بوی ظهور میرسد از کوچههای ما
نزدیکتر شده به اجابت دعای ما