فرو میخورد بغض در گلو را
عقب میزد پَرِ هر چه پتو را
حق میشود انکار و من انگار نه انگار
منصور سرِ دار و من انگار نه انگار
گرچه تا غارت این باغ نماندهست بسی
بوی گل میرسد از خیمۀ خاموش کسی
تو را در کجا، در کجا دیده بودم؟
تو را شاید آن دورها دیده بودم...
حملههای موج دیدم، لشکرت آمد به یادم
کشتی صدپاره دیدم، پیکرت آمد به یادم
میخواست که او برهنهپا برگردد
شرمنده، شکسته، بیصدا برگردد
وضو گرفتهام از بهت ماجرا بنویسم
قلم به خون زدهام تا كه از منا بنویسم